تقدیم ب یاسین وقتی بزرگ شد
عزیز دلم.دارو ندارم.نازنینم.از ذوق لحظه لحظه حرف زدن ها و کارهای جدیدت هرگز حاضر نمیشدم ازت دور بشم.از اینکه ازدواجم بهت ضربه زد عذاب وجدان دارم.از اینکه وقتی دری رو ب روت میبستم و تو تا اومدن من گریه میکردی.من هم مثل تو شیفته ی تو بودم.اما روزگار برای هر دختری ازدواج رو میخاد حتی برای اجی تو.
زندگی اجی امروز پات شکسته.و بقول داداش مهدی پارسال هم همین موقه دستات تو گچ بود.تو تبدیل ب ی پسر شیطول بلا شدی.و من شدیدا عاشقتم.داداشی باورت میشه اگه بگم تو این پنج سال اگه ب نینی دار شدن فکر نکردم واسه اینه ک میترسم از تو کم بزارم.میترسم دوباره ضربه بخوری.اما چن وقته ک داری بهم میگی اجی برام نی نی بیار ک تنها نباشم.داداشی قربون دنیای قشنگت برم.از نی نی دار شدن میترسم اما بخطر تو چشم.الان کلاس اول شدی.واصلا مشقاتو نمینویسی.با علی فاطمه هم بازیهای قدیمیت بزرگ شدی و همچنان دارن اسباب بازیاتو خراب میکننچن روز پیش ک اونجا بودم صدای علی میومد ک میگفت برو فلان اسباب بازیو بخر خیلی خوبه و ....و توام مثل همیشه ساده و دوس داشتنی تحتتاثیر قرار گرفتیو ازم خاستی ک برات بخرمش.اچار پیچ گوشتی اسباب بازی رو.از اقای فروشنده شنیدم ک علی میره قیمت میکنه و بعد تورو میفرسته برای خریدن اون چیزی ک دلشو گرفته.دلگیرم ازین تربیتهای غلطو ترسناک ک این پدر و مادرها دارن.و ناراحتم از اینکه تو میون این نوع تربیت جامعت هستی.وما تورو بی ریا و ساده و دست نخورده گزاشتیم.دوستای وبلاگیم یاسین هنوز هم همون کودک پاکو معصومو دوس داشتنیه,ک براتون ازش میگفتم با کلی سوال ک مغزشو پر کرده.داداشی من تنهاس و تنها هک بازیهاش با اینکه فقط یکسال ازش بزرگترن اینقد کلک میزنن و سرشو شیره میمالن ک نگرانم میکنه. اخرش چی میشه.خدایا داداشی معصوم خودمو بتو میسپرم.درپناه خودت حفظش کن.